تو را مي بينم
اي مهر تو كيش و عشق تو آيينم با نام تو آميخته آن و اينم
با اين دل سودا زده گفتم روزي در مسجد جمكران تو را ميبينم
تو را بايد ديد
اي جان جهان! عيان تو را بايد ديد با ديده خونفشان تو را بايد ديد
در مسجد سهله از فرج بايد گفت در مسجد جمكران، تو را بايد ديد
فُرادا خوانديم!
با ياد تو، غمنامه مولا خوانديم از غربت مادر تو زهرا، خوانديم
ما را كُشد اين غم كه نماز خود را در مسجد جمكران فُرادا خوانديم
صد جمكران دل
به ياد تو كران تا بيكران دل برايت ميتپد هفت آسمان دل
كدامين جمعه ميآيي؟ كه از شوق كنم تقديم تو صد جمكران
تو ميآيي
نميبينم جهانت را فراموش زمين و آسمانت را فراموش
تو ميآيي، نخواهد كرد هرگز دل من جمكرانت را فراموش
زلال نورش جاري است
در آينهها، زلال نورش جاري است در مسجد جمكران حضورش جاري است
در خلوت عشّاق دل افروخته نيز انوار دل آراي ظهورش جاري است
اشك روان آورديم
صد قافله دل، به جمكران آورديم رو جانب صاحب الزمان آورديم
ديديم كه در بساط ما آهي نيست دامن دامن اشك روان آورديم
تو را ميبينند!
آنان كه به جمكران صفا ميبينند در خلوت دل، نور خدا ميبينند
عشّاق دل افروخته در پرده اشك بيپرده تو را، تو را، تو را ميبينند
در بهار مي آيي
و متن بودن دنيا نميشود تكميل ميان اين همه شمع و دعا و اشك و دخيل
پرنده، نور، هوا، آسمان، بهانه توست تويي بهانه حق، جمكران بهانه توست
تو گفتهاي كه شبي در بهار ميآيي پس از هميشه اين انتظار، ميآيي
منبع : سایت مسجد مقدس جمکران